جنگ جهانی دوم؛ تلخ‌ترین فاجعه‌ی تاریخ

جنگ جهانی دوم؛ تلخ‌ترین فاجعه‌ی تاریخ

 

70 میلیون کشته! عدد کمی نیست، یعنی کل جمعیت ایران از بچه تا پیرزن و پیرمرد،این حاصل جنگ جهانی دومه، بهتره بگیم تلخ‌ترین فاجعه‌ی تاریخ،جنگی که فرهنگ،  معماری،  زندگی یک نسل از مردم چند کشور رو نابود کرد، فاجعه‌ای که بخاطر دعوای چند سیاستمدار افرادی همدیگرو کشتند که تا به حال همو ندیده بودن و هیچ کینه‌ای نسبت به هم نداشتن. توی جنگ هیچ زیبایی وجود نداره اما بعدش فیلم سازها و نویسندها  جنگ رو با دید هنری خودشون صحنه سازی میکنن و میشه گفتن تنها وجه مثبت جنگ همین فیلم‌ها و کتاباست .

خب باید بگم شما تنها کسانی نیستین که خودتون رو توی اون حال و هوا متصور شدین... فیلمسازها و کارگردان‌ها فیلم ساختن در مورد جنگ جهانی دوم رو از خیلی وقت پیش شروع کردن. ما هم همین‌طور! البته فیلم که نه؛ ولی اتاق فرار چرا! حس این‌که اسیر جنگی باشیم رو شاید فقط توی اتاق فرار Behind The Bars بشه لمس کرد. فرار کردن از یه زندان نمور توی یه کشور غریب، درحالی که هیچ چیزی از گذشته‌ی هم سلولیات نمیدونی هیجانیه که کمتر جایی توی ایران بشه بهش دست پیدا کرد؛ ولی ما توی این اتاق فرار کاملا این احساس جدید و خاص رو بهتون انتقال میدیم.

همون‌طور که گفتم فیلم‌های خیلی خیلی زیادی درمورد جنگ جهانی ساخته شدن که انتخاب بهترینشون قطعاً غیرممکنه! ولی توی این مقاله میخوایم چندا از بهترین‌ها رو بهتون معرفی کنیم؛ اگه حس میکنین جای فیلمی توی این لیست خالیه توی نظرات باهامون درمیون بذارین!

 

نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan)

       یکی از به یاد ماندنی‌ترین فیلم‌های ساخته شده درمورد جنگ جهانی، با بازی فوق‌العاده تام هنکس و مت دمون و کارگردانی استیون اسپیلبرگ؛ نجات سرباز رایان داستان نجات دادن یه سربازه... سه برادر بزرگترِ جیمز رایان (مت دمون) توی جنگ کشته شدن و خبر مرگ هر سه برادر در یک روز به دست مادرشون رسیده... انسانیت فرماندهان جنگی اجازه نمیده که خانواده رایان مرگ آخرین بچشون رو هم ببینن؛ پس کاپیتان میلر (تام هنکس) یه تیم شش نفره رو برمی‌داره و در نرماندی فرانسه به دنبال جیمز فرانسیس رایان می‌گرده...

 

پیانیست (The Pianist)

       یک شاهکار هنری که آدرین برودی، بازیگر نقش اصلی، به خاطر این فیلم جایزه اسکار رو در سن 29 سالگی برد و تبدیل به جوان‌ترین برنده اسکار بهترین بازیگر مرد شد. رومن پولانسکی هم برای این فیلم اسکار بهترین کارگردان رو برنده شد.

آدرین برودی در این فیلم نقش ولادیسلاو اشپیلمن رو بازی می‌کنه؛ یک پیانیست ماهر یهودی که برای رادیوی ملی لهستان پیانو می‌نوازه... جنگ جهانی دوم آغاز شده، ولی خانواده اشپیلمن هنوز در امنیت هستند؛ تا اینکه یک روز که اشپیلمن مشغول نواختن پیانو در رادیو لهستان بوده ناگهان زمین به لرزه درمیاد و صداهای مهیبی به گوش می‌رسن.. ارتش نازی به لهستان حمله کرده!

ولادیسلاو با عجله پیش خانواده‌ش برمیگرده، ولی اوضاع هر لحظه بدتر میشه... ولادیسلاو به‌خاطر نفرت ارتش نازی‌ها از یهودی‌ها به مدت پنج سال یه زندگی بدتر از مرگ رو تجربه می‌کنه؛ شاید تنها چیزی که ولادیسلاو اشپیلمن رو زنده نگه می‌داره عشقش به موسیقی و عطشش برای دوباره نواختن پیانو باشه...

 

حرامزاده‌های بی‌شرف (Inglorious Bastards)

            اگر فقط یکی از فیلم‌های کوئنتین تارنتینو رو دیده باشید می‌دونین که فیلم‌های این کارگردان با هر فیلم دیگه‌ای که تا به حال دیدین فرق می‌کنه... روایت آقای تارنتینو از جنگ جهانی دوم هم دقیقا همین‌طوره... هرچند این فیلم با موضوع جنگ جهانیه؛ ولی روایات تخیلی هستن و سیر اتفاقات هم اصلا بر اساس واقعیت نیست... ولی فیلم‌نامه خاص، کارگردانی عالی و بازی فوق‌العاده کریستف والتز که به‌خاطرش برنده اسکار هم شد باعث شدن این فیلم به یکی از به یاد موندنی‌ترین فیلم‌های با موضوع جنگ جهانی تبدیل بشه.

       این فیلم از چند قسمت مجزا ساخته شده که در نهایت همه به هم ربط پیدا می‌کنند؛ ورود کلنل هانس لاندا (کریستف والتز) تقریبا همزمان با شروع فیلمه... یه کلنل سنگ‌دل و بسیار باهوش و تیز که لقب شکارچی یهودی‌ها رو بین مردم و سربازها پیدا کرده. کلنل لاندا به خونه یه مرد روستایی نشین فرانسوی میره، مردی که چند یهودی رو زیر خونه‌ش قایم کرده. البته که هانس متوجه این قضیه میشه و دستور شلیک به این خانواده یهودی بخت برگشته رو میده؛ از کل خانواده فقط دخترشون "شوشانا" زنده میمونه که خیلی سریع فرار میکنه و دور میشه.

       قسمت دوم فیلم با برد پیت در نقش آلدو شروع میشه. یه فرمانده آمریکایی وحشی که عاشق از بین بردن سربازهای نازیه، چون معتقده اونا هیچ رحم و مروتی ندارن و باید کشته بشن! (اوخی!! خود آلدو چه مهربونه!) اینکه چطور آلدو به شوشانا و هانس لاندا میرسه روایتی است مفصل، که براتون اسپویلش نمیکنم...! برید فیلمو ببینید!!

 

لیست شیندلر (Schindler’s List)

            این فیلمِ تلخ و تاثیرگذار روایت‌گر فاجعه‌ی هولوکاست هست. فهرست شیندلر فیلمی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، بازی ستودنی لیام نیسون و موسیقی تکرار نشدنی جان ویلیامز، محصول سال 1993 ست. این فیلم برنده 4 اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین موسیقی شد.

       اسکار شیندلر (لیام نیسون) یک تاجر عادی و عضو حزب نازیه، کسی که بیشتر از هرچیزی به دنبال سود و منفعت بیشتره و میخواد تا جای ممکن از جنگ پول دربیاره؛ پس یه کارخونه تسلیحات نظامی با کارگران یهودی راه می‌ندازه... جنگ مدام شدیدتر و اوضاع مردم بدتر میشه... شیندلر بعد از دیدن دخترک دوست‌داشتنی و معصومی که بی‌رحمانه توسط سربازان نازی کشته میشه به خودش میاد. اون سعی میکنه از طریق کارخونه و ارتباطاتی که داشته تا جای ممکن یهودی‌های بیشتری رو پناه بده و اونا رو از فاجعه‌ای که منتظرشونه نجات بده.

       فهرست شیندلر تقریبا به‌طور کامل براساس واقعیت ساخته شده، حتی به یهودیانی که توسط شندلر نجات پیدا کردند یهودی‌های شیندلر گفته میشه. صحنه پایانی فیلم یه مستند هست؛ یهودی‌های شیندلر که حالا پیر شده‌ان میان و بر قبر شیندلر گل میذارن...

 

زندگی زیباست (Life Is Beautiful)

       به جرأت می‌تونم بگم این فیلم متفاوت‌ترین فیلم ساخته شده در مورد جنگ جهانی دومه. این فیلم ایتالیایی که برنده اسکار بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین بازیگر مرد هم شد لحن طنزی داره که با تلخی فجایع فیلم سخت در تضاده... طنزی که تا آخرین لحظه‌ی فیلم حتی اندکی کمرنگ نمیشه.

       فیلم بسیار ساده و حتی میشه گفت معصومانه شروع میشه؛ گوییدو (روبرتو بنینی) یه پسر یهودی خیلی اتفاقی با دختری مسیحی به اسم دورا آشنا میشه... شیرین‌زبونی، شیطنت و بداهه‌گویی‌های طنز گوییدو باعث میشن دورا یک دل نه صد دل عاشق گوییدو بشه. هرچند این دوتا اختلاف دینی و خانوادگی زیادی با همدیگه داشتن ولی عشق از همه این اختلافات قوی‌تره؛ گوییدو و دورا با همدیگه ازدواج میکنن و بچه‌دار میشن... سه چهار سال بعد گوییدو و پسر خردسالش به کمپ نگداری یهودیان برده میشن و دورا هم با وجود اینکه مسیحی بوده به خاطر همسر و پسرش درخواست میکنه که اون رو هم به کمپ ببرن... گوییدو که نگران آینده بچه‌ش بوده اون رو قایمکی توی کمپ بزرگسالان نگه میداره...

       در طول فیلم شاهد فداکاری‌های بی‌شماری هستیم که گوییدو برای پسرش انجام میده تا اون متوجه اتفاقات تلخ و هولناکی که توی کمپ میفتن نشه. طنز گوییدو حتی یک لحظه هم کمرنگ نمیشه و حتی توی سیاه‌ترین لحظات لبخند روی لب‌های پسرش و تماشاچی‌ها میاره...

 

این چندتا فیلم فقط قسمت کوچیکی از تلاش کارگردان‌ها برای به تصویر کشیدن حقایق و فجایع جنگ جهانی دوم هستن... قطعاً این جنگِ خونبار چیزی نیست که هیچکس بخواد شاهد تکرار شدنش باشه؛ ولی اونقدر اتفاقات معجزه‌آسا و آدم‌های خوش‌قلب توی این جنگ زیادن که شاید دلمون بخواد بتونیم برای چند دقیقه هم که شده پا جای پای اونا بذاریم... اگه شما هم دلتون چنین احساس بدیع و هیجان‌انگیزی رو میخواد، ما در اتاق فرار BEHIND THE BARS منتظرتون هستیم... یه سلول زندان رو برای ورود شما مهیا کردیم و منتظریم ببینیم چطور با پشتکار و هوشتون از چنگ ما فرار می‌کنین!! خلاقیت داشته باشین و مارو سورپرایز کنید!

 

منبع : وبلاگ اسکیپ کیوب

 

سه‌گانه اوشن 11 (حاوی اسپویلر)

سه‌گانه اوشن 11 (حاوی اسپویلر)

 

داستان‌های دزدی یه‌جوریه که هیچ‌وقت آقا دزده نقش منفی داستان نمیشه و برعکس همه طرفدار اون میشن و میخوان باهاش همزاد پندارب کنن پس نتیجه میگیریم دزدا شخصیت جذابی تو فیلم و داستانا دارن حالا فرض کن یازیگرایی مثل جورج کلونی ، برد پیت، مت دمون بیان و نقش آقا دزده رو ایفا کنند!(من شخصا دیگه دلم میخواد دزدیده شم)حالا این حرفا به کنار ما چون میدونیم که سرقت چقدر پرطرفداره یه اتاق فرار فوق‌العاده با داستان دزدی طراحی کردیم! اسمش هم از روی سه‌گانه اوشن(فیلم همون دزد جذابا) الهام گرفتیم و گذاشتیم اسکیپ روم OCEAN’S SIX!! اگه میخواین بدونین توی فیلم‌های اوشن و اتاق فرار ما چه خبره، بریم که تو این مقاله براتون بگم!!


در سال 2001، یعنی دقیقا بیست سال پیش بود که آقای استیون سودربرگ فیلمی رو کارگردانی کرد که به یکی از بهترین و پر سودترین فیلم‌های زمان خودش تبدیل شد. موفقیت فیلم «یازده یار اوشن» در حدی زیاد بود که تهیه‌کنندگان و کارگردان رو مجاب کرد ادامه این داستان رو در دوتا فیلم، یعنی «دوازده یار اوشن» و «سیزده یار اوشن» بسازن.

بعد از گذشت دو دهه از ساخت‌شون، سه‌گانه اوشن الان از مهم‌ترین فیلم‌های ژانر سرقت به حساب میان و طرفداران بسیار زیادی دارن. البته صادقانه بگیم دلیل محبوبیت سه‌گانه اوشن تماما به خاطر کیفیت بالای کارگردانی و فیلمنامه نبوده؛ بازیگرهای فوق خفن و بسییاااارر جذابی از جمله جورج کلونی (که معرف حضور همه هست)، برد پیت، مت دمون و جولیا رابرتز توی این فیلم‌ها نقش‌آفرینی میکنن... بعید میدونم کسی بدش بیاد همه این عزیزان رو یک‌جا توی یک فیلم ببینه!!

همون‌طور که گفتیم ژانر این فیلم‌ها سرقت و دزدیه؛ داستان فیلم اول (یازده یار اوشن) از این قراره که جورج کلونیِ عزیز نقش آقای دنیل اوشن رو بازی میکنه؛ یه سارق حرفه‌ای که تازه از زندان آزاد شده. دنیل بعد از آزاد شدنش میره دیدن دوست قدیمیش، راستی رایان (با بازی برد پیت) تا بهش پیشنهاد یه دزدی خیلی بزرگ رو بده. این دوتا رفیق شفیق نقشه‌شون رو میبرن پیش دوستشون، آقای روبن تیشکاف که قبلا توی لاس وگاس کازینو داشته و آدم پولداره‌ی جمعشون میشه و نقش حامی مالی نقشه دزدی رو بازی میکنه. این عزیزان میخوان به گاوصندوق‌های کازینوهای آقای تری بندیکت دستبرد بزنن.

راستی، دنیل و روبن هشت نفر دوست و آشنای کاربلد دیگه هم جمع می‌کنن و برنامه دزدیشون رو میکشن. وسطای نقشه کشیدن میفهمن که ای دل غافل!! زن سابق دنیل، تس (جولیا رابرتز)، رفته با تری بندیکت وارد رابطه شده. دنیل بعد از اینکه اینو میفهمه بیشتر مصمم میشه که از تری سرقت کنه و تس رو دوباره جذب خودش کنه. حالا این‌که داستان سرقت چطور پیش میره و چیا میشه رو میذارم خودتون توی فیلم ببینید و لذتش براتون از بین نره!

همون‌طور که گفتم یازده یار اوشن خیلی خیلی محبوب میشه و کلی فروش میکنه؛ و طبق قانون هالیوود اگه یه فیلم فروش خوبی داشت، باید بری ادامه‌ش رو هم بسازی!! فیلم «دوازده یار اوشن» سه سال بعد از فیلم اول، یعنی توی سال 2004 منتشر میشه. برای اینکه داستان این فیلم رو بگم باید پایان یازده یار اوشن رو لو بدم، پس اگه فیلم رو ندیدین سریع برین نگاش کنین و بعد بقیه این مطلب رو بخونین.

در پایان فیلم اول، یازده یار اوشن موفق میشن 160 میلیون دلار رو از تری بندیکت بدزدن و دنیل و زن سابقش، تس، هم پیش همدیگه برمیگردن. البته اوضاع اینجوری خوب نمیمونه و اولِ فیلم «دوازده یار اوشن»، تری بندیکت همه‌ی یازده یار رو شناسایی میکنه و بهشون خبر میده که اگه 160 میلیون دلار دزدیده شده به علاوه 38 میلیون پول خسارت رو بهش پس ندن اونا رو میده دست پلیس.

یاران اوشن برای جبران خسارت و برگردوندن پول تصمیم میگیرن یه سری اسناد خیلی ارزشمند که توی آمستردامه رو بدزدن؛ ولی وقتی میخوان نقشه دزدی رو بکشن میفهمن که یه سارق حرفه‌ای به اسم نایت فاکس (روباهِ شب) قبلا این مدارک رو دزدیده. یازده یار اوشن که توی این فیلم شدن دوازده یار، تصمیم میگیرن برن اسناد رو از روباه شب بدزدن. اونا میفهمن که روباه شب در حقیقت آقایی به اسم فرانسیس تولور هست که یه اشراف‌زاده ثرتمند فرانسویه.

دنیل طی یه سری اتفاقات با فرانسیس رو‌به‌رو میشه و فرانسیس بهش پیشنهاد میده برای اینکه ثابت کنن کدومشون سارق بهتریه هرکدومشون جداگانه برای دزدیدن یه تخم طلایی فابرژه که توی موزه رُم نگهداری میشه اقدام کنن؛ و اگه دنیل و تیمش بتونن تخم مرغ طلایی رو قبل از فرانسیس بدزدن فرانسیس بدهی اونا به تری بندیکت رو پرداخت میکنه. طبیعتا دنیل این پیشنهاد میپذیره! جزئیات این یکی سرقت و پایان این فیلم رو هم میذارم خودتون ببینید و لذتش رو ببرین!

سومین فیلم از سه‌گانه اوشن آن‌چنان ربطی به دو فیلم قبلی نداره: توی «سیزده یار اوشن» آقای روبن تیشکاف (که حامی مالی دزدی توی اولین فیلم بود) می‌خواد بزرگترین هتل-کازینوی لاس وگاس رو تاسیس کنه و برای اینکار با یه نفر به اسم آقای بنکس شریک میشه؛ ولی آقای بنکس نامردی رو در حق روبن تموم میکنه؛ به روبن رودست میزنه و کازینو رو بالا میکشه. روبن طفلکی هم سکته قلبی میکنه و زمین‌گیر میشه. دوستان روبن، یعنی همون اوشن و رفقا از این قضیه خیلی ناراحت میشن و تصمیم میگیرن مراسم افتتاح این هتل-کازینو جدید رو خراب کنن.

سیزده یار اوشن دوتا نقشه میچینن؛ اولیش اینکه کاری کنن این هتل-کازینو از منتقدا و داوران پنج ستاره رو دریافت نکنه و یه جورایی اسم و رسم بدی برای هتل بسازن؛ دومیش هم اینکه بازی‌های کازینو رو جوری دستکاری کنن که شرکت‌کننده‌ها برنده میلیون‌ها دلار پول بشن و اینجوری بنکس از لحاظ مالی نابود شه. طبق معمول همه‌چیز طبق نقشه پیش نمیره و بعضی از کارها به‌هم میریزن. اگه میخواین بدونین یاران اوشن با چه مشکلاتی مواجه میشن سریع برین فیلم رو ببینین!

اینقدر حرف از دزدی زدیم که منم دلم دزدی خواست!! شما رو نمیدونم ولی وقتی پای دزدی میاد وسط من دلم می‌خواد آدم بده داستان باشم و کلللیییی پول به جیب بزنم! البته هیجان بالا و فوران آدرنالین هم شدیدا اغواکننده‌س! اگه مثل من هستین و حتی فکر کردن به نقشه سرقت و دزد و پلیس بازی براتون جذابه شدیدا پیشنهاد میکنم یه سری به اتاق فرار OCEAN’S SIX بزنین... با رفیقاتون جمع بشین و نقشه سرقت الماس 9 قیراطی آقای بیانچی رو عملی کنین... حواستون باشه مو لای درز عملیات دزدی نره، چون آقای بیانچی منتظر بهونه‌ست که مچ شما رو بگیره!! هوش رو چاشنی مهارت کنید و با دست پر از مهمونی آقای بیانچی خارج بشید!

 

منبع : وبلاگ اسکیپ کیوب

بازی Hidden Agenda


بازی Hidden Agenda

 

لازم نیست گیمر باشی تا بدونی که دنیای بازی‌های کامپیوتری چقدر وسیع شده،  و به اندازه‌ی موهای سرمون بازی ساخته شده، اما خب طبیعیه که همه ی این بازی‌ها موفق نمیشن و نمیتونن خوشون رو تو دل گیمرها و یا حتی مخاطبای ساده جا کنن برای همینه که شرکتای  بازیسازی از تمام تکنیکای موجود مثل : سناریوهای چالش‌برانگیز  ارائه دادن یه بازی برای کامپیوتر، موبایل و پلی‌استیشن و .. استفاده می‌کنند بلکه بتونن یه بازی پرطرفدار بسازن

شرکت Supermassive Games علاوه بر همه‌ی این‌ها یه خلاقیت جالب دیگه هم به خرج داده. این شرکت که قبل‌تر توی سال 2015 بازی Until Dawn رو ارائه داده بود )که خیلی هم محبوب شد(، سال 2017 یه بازی خفن‌تر به اسم Hidden Agenda رو به طرفدارهاش ارائه کرد.

که در این مقاله به طور کامل به توضیحش میپردازیم.

داستان بازی ماجرای شاید یه ذره تکراری پلیس علیه قاتله؛ یه افسر تازه وارد پلیس می‌زنه به سرش و سیم‌های مغزش اتصالی می‌کنن و تبدیل به یکی از مخوف‌ترین و زیرک‌ترین قاتل‌ها میشه. شما به عنوان افسر پلیس و کارآگاه باید این عزیزدل رو پیدا کنین و به سزای اعمالش برسونین؛ ولی این چیزی نیست که این بازی رو خاص می‌کنه. بازی Hidden Agenda مخصوص گیمرهایی طراحی شد که عاشق ماجراجویی هستن؛ ولی دلشون می‌خواد توی ماجراجویی‌شون دوستانشون رو هم شریک کنن. کار تیمی همیشه بهتر از کار انفرادیه، درسته؟ می‌پرسین چجوری میشه یه بازی جنایی روی موبایل رو گروهی انجام داد؟؟ الان میگم!

برای تجربه کردن این کار تیمی باحال فقط لازمه علاوه بر کنسول پلی‌استیشنتون یه گوشی هوشمند داشته باشین! بله! شرکت دوست‌داشتنی سونی دو سه سال پیش چیزی به اسم Playlink ارائه داد که هدفش لینک کردن گوشی موبایل گیمرها به پلی‌استیشن 4 هست. با استفاده از اپلیکیشن Playlink گوشی هوشمند شما تبدیل به یک کنترلر میشه و با لینک شدن به گوشی دوستانتون و کنسول بازی، می‌تونین از همراهی همدیگه لذت ببرین!

خب، حالا چه چیزی بازی Hidden Agenda رو خاص می‌کنه؟؟؟ این بازی از اولین بازی‌هایی بود که ژانر جنایی رو وارد این تجربه گروهی کرد و علاوه‌بر اینکه از این لحاظ نوآورانه بوده مزیت‌های دیگه‌ای هم داره. Hidden Agenda یه بازی روان‌شناختی، هیجان‌انگیز و جناییه که تمام تمرکز شما و پنج نفر از دوستانتون رو لازم داره. توصیه میشه این بازی رو حتما به صورت گروهی انجام بدین، چون تنهایی تموم کردنش اصلا کار راحتی نیست!

شاید فکرکنین گروهی بودن تنها جاذبه بازی Hidden Agenda هست، که در جوابش باید بگم نخیررر!! یادتونه گفتم این یه بازی روان‌شناختیه؟ خب، در طول بازی گروهی از شما سوالاتی نظیر «کدوم یکی از شماها توی موقعیت‌های سخت تصمیمات بهتری می‌گیره؟» یا «چه کسی احساساتی تره؟» پرسیده میشه و اینطوری هوش مصنوعی بازی یه دید کلی از شخصیت گیمرها پیدا می‌کنه و با استفاده از این اطلاعات توی بعضی از موقعیت‌ها ممکنه یه وظیفه رو به یه نفر محول کنه؛ مثلا شلیک کردن توی یه موقعیت خاص رو یه گیمر به‌خصوص باید انجام بده و ... . این باعث میشه همه اعضا سعی کنن در طول بازی توی بهترین حالت خودشون باشن تا این پرونده جنایی با شکست روبه‌رو نشه و اینجوری هیجان کار خیلی بالا میره.

تموم کردن بازی به صورت گروهی حدود دو سه ساعت زمان می‌بره و می‌تونه یه بعدازظهر عالی رو برای تیم‌تون رقم بزنه، ولی بعد از تموم کردن بازی لازم نیست بذارینش کنار! مواردی که تا اینجا گفتیم تنها جنبه‌های خاص این بازی نیستن! علاوه بر این‌ها Hidden Agenda چندین پایان متفاوت داره و بسته به تصمیاتی که می‌گیرین و معماهایی که حل می‌کنین یا کشف نشده باقی می‌مونن ممکنه هرکدوم از این پایان‌ها رو تجربه کنین!! نکته فوقِ جذاب؟ تنها توی یکی از پایان‌ها قاتل دستگیر میشه!!! شاید لازم باشه چندین بار سناریوهای مختلف بازی رو طی کنین تا به بازداشت قاتل برسین. هرچندبار که دوست دارین دور همدیگه جمع بشین و این بازی رو انجام بدین! سناریوهای مختلف رو تجربه کنین و تا جایی که میشه توی تخیلات و ساخته خالق بازی ماجراجویی کنین!!

حرف از کار گروهی و حل معما شد و طبیعتا فکر من رفت سراغ اتاق فرار! البته که ذات همه اتاق‌های فرار حل کردن معماهای مختلفه؛ ولی بعضی اتاق‌ها داستان جنایی دارن و خوووووب اون حس کارآگاهی شما رو محک می‌زنن! شرلوک هلمز (یا اگه با بلاگ قبلی طرفدار پوآروشدین، هرکول پوآرو) درونتون رو بیرون بیارین و با دوستای هیجان‌طلب و باهوشتون سری به اتاق فرارهای Blow Your Candles یا Los Santos بزنین! شاید حل کردن معماهای جنایی و فوران سروتونین و آدرنالین تنها چیزی باشه که الان بهش نیاز دارین! قول میدم راضی از اتاق فرارهای ما بیرون برین!! منتظرتونیم!

منبع : وبلاگ رندباز 

 


سریال تهران (حاوی اسپویلر)

سریال تهران (حاوی اسپویلر)


دیگه همه‌ی ما برای یه بارم که شده جوگیر شدیم و دلمون خواسته که مامور مخفی بازی در بیاریم و خیلی یواشکی و بدون اینکه کسی بفهمه یه چیزی رو از یه جایی برداریم و گم و گورش کنیم! بگید که شماهم ازین کارا کردید و من تنها نیستم. حالا اگه شما هم اهل این کارا هستید من میخوام پیشنهاد یه تجربه عملی رو بهتون بدم که اسمش اتاق فرار Los Santos هست که یه تجربه واقعی از جاسوس بازیه و کلی هیجان و تجربه می‌کنید.

لازم نیست حتما طرفدار فیلم و سریال یا پیگیر سیاست‌های داخلی و خارجی باشین تا اسم سریال «تهران» به گوشتون خورده باشه. این مینی سریالِ هشت قسمتی تیرماه امسال پخش شد، ولی نکته جنجالی اینه که سریال تهران ساخته کشور اسرائیله!! بله! و قطعا همونطور که میتونین حدس بزنین درون مایه سیاسی داره، ولی چیزی که نظر خیلی از مردم دنیا رو به خودش جلب کرده اینه که داستان و فضای این سریال مخالف ایران نیست! خب اگه گیج شدین که چطور ممکنه یه سریال اسرائیلی مخالف ایران نباشه بذارین تو این مقاله براتون یه ذره شفاف‌سازی کنم و سریال رو بررسی کنیم!

مهم‌ترین جنبه سریال؛ جلوه‌های بصریش هستن! اگر خود سریال رو تماشا کرده یا ازش عکس و کلیپ دیده باشین حتما با خودتون گفتین «خدای من!! این سریال توی ایران فیلمبرداری شده؟؟ چطوری؟!». متاسفانه باید حباب آرزوهاتون رو بترکونم و بگم که این سریال توی کشور یونان و در شهر آتن فیلم‌برداری شده و کارگردانش، آقای دانیل سیرکین، با تلاش هوشمندانه و بسیار ظریفی دقیقا شهر تهران رو بازسازی کرده. جزئیات کوچیکی در تمام سکانس‌ها به چشم میخورن که حداقل برای ما ایرانیا یادآور شهر تهران هستن؛ از صندوق‌های صدقات گرفته تا فرودگاه امام خمینی و فضای داخل اداره‌ها و غیره. حتی لباس بازیگرها هم حال و هوای تهران رو داره! شاید تنها انتقاد از سریال از جهت بازسازی ایران و تهران، لهجه بازیگرها باشه؛ دلیلش هم اینه که بازیگران ایرانی چنین نقش‌هایی رو نپذیرفتند و با تمام آموزش‌هایی که به بازیگرهای سریال داده شده باز هم لهجه‌ها اونطور که باید و شاید تمیز درنیومدن.

خب برگردیم به فیلم‌نامه سریال! داستان از این قراره که تامار رابینان یه مامور مخفی موساد هست که تحت نام ریچل و عنوان یه معلم زبان انگلیسی به ایران سفر کرده تا طی ماموریت جدیدش پدافند هوایی ایران رو از کار بندازه و اسرائیل بتونه نیروگاه اتمی و راکتورهای ایران رو بمب‌باران کنه تا ایران نتونه بمب اتم بسازه. تامار (یا همون ریچل) اصالتا اهل ایرانه و خانواده‌ش وقتی خیلی کوچیک بوده از اصفهان به اسرائیل مهاجرت کردن، و این ماموریت برای اون مصادف میشه با جست‌وجو کردن درباره رگ و ریشه‌اش. ظاهرا همه‌چیز داره طبق طبق نقشه پیش میره تا اینکه همونطوری که خودتون میتونین حدس بزنین یه گره توی کار میفته و ریچل عاشق میشه!! بعد از به هم خوردن این ماموریت ریچل درگیر تعقیب و گریز با نیروهای امنیتی ایران میشه.

طبق چیزهایی که تا اینجا گفتیم داستان نه مخالف و نه موافق ایران به نظر میرسه، پس قضیه چیه؟ خب نکات ریز و درشتی توی سریال نظر بیننده رو به خودشون جلب میکنن؛ مثلا یکی از ماموران سپاه ایران بسیار زیرکانه دست اسرائیل رو میخونه، یا فرماندهان ایرانی برخلاف چیزی که از یک سریال ساخته غرب انتظار داریم بسیار باهوش و با آرامش و مدرن هستن و خیلی خوب اوضاع رو مدیریت میکنن. همه این‌ها به علاوه شکست خوردن ماموریت اسرائیل حسی از برتری ایران به مخاطب القا میکنن.

سوالی که پیش میاد اینه که چرا اسرائیل باید چنین سریالی بسازه؟ حرف و حدیث درمورد سریال تهران خیلی زیاد هست؛ ولی اگه بخوایم از تهیه‌کننده سریال نقل کنیم، موشه زوندر گفته هدفش از ساخت این سریال این بوده که تخاصم بین دو کشور رو کم کنه روی روابطشون تاثیر مثبت بذاره. آقای زوندر اعلام کرده هدف اصلیش از ساخت سریال تهران «مقابله با تصویر منفی ایران» بوده. حالا قضاوت اینکه چقدر روده راست توی شکم ایشون هست رو به خودتون میسپارم! خبر احتمالا خوب اینه که بعد از اینکه Apple TV+ (اپل تی وی پلاس) سریال تهران رو خرید این سریال با استقبال جهانی خوبی روبه‌رو شد و حدس زده میشه امسال فصل دومش فیلم‌برداری بشه.

جزئیات زیادی از سریال ناگفته موندن، ولی امیدوارم اونقدر جذب شده باشین که بخواین سریال رو نگاه کنین! اگه از دیدنش لذت بردین ما رو بی‌خبر نذارین! تا حس و حالش از سرتون نپریده یه سری به اتاق فرار لوس سانتوس بزنید و یه معمای جاسوسی رو تجربه کنید! امیدوارم خیلی خیلی بهتون خوش بگذره! از تجربه‌هاتون برامون بگین!


منبع: وبلاگ اسکیپ کیوب


شرلوک هلمز یا هرکول پوآرو؟؟


 

شرلوک هلمز یا پوآرو؟،مسئله این است. قضیه ازاینجا شروع میشه که دوتا نویسنده ی درجه یک انگلیسی تصمیم به خلق دو تا کارگاه درجه یک تر ازخودشون میگیرن، یکی از این نویسنده ها  آقای آرتور کانن دویل هست که در 22 می 1859 در اسکاتلند متولد شد و در سال 1886 بود که با نوشتن داستان های کوتاه حول یه شخصیت کارگاهی ، شرلوک را خلق کرد که البته طبیعی هست که در ابتدا شرلوک محبوبیت زیادی نداشته باشه.

و اما میرسیم به سرکار خانم آگاتا کریستی که البته چندین سال بعد از شرلوک و آقای آرتور متولد شد، و نویسنده خیلی موفقی در   داستان های جنایی بود تا جایی که 66 کتاب در این ژانر نوشتت  همچنین رکورد گینس پرفروش‌ترین نویسنده داستان در تمام دوران‌ها رو هم ازان خودش کرد و خانم مارپل هم این نویسنده خلق کرده.

  اگه سری به اتاق فرار Blow Your Candles زده باشین حتما میدونین که این بازی تمِ کارآگاهی داره، و معروف‌ترین کارآگاه‌های دنیا کیا هستن؟؟ آقای شرلوک هلمز و جناب آقای هرکول پوآرو! این دوتا شخصیت رو چقدر می‌شناسین؟؟

درسته که به نظر خیلی‌ها هلمز و پوآرو دوتا شخصیت خیالی کارآگاهی هستن و شاید حتی بعضی‌ها فکر کنن خانم کریستی از روی کارهای آرتور کپی کرده؛ ولی واقعیت اینه که این دو نفر خیلی خیلی با هم فرق دارن. که در مقاله تفاوت هاشون رو بررسی میکنیم.

بیاین از ظاهرشون شروع کنیم!! شرلوک هلمز سن حدودا 30 ساله، چشمان خاکستری، موی مشکی، بینی کشیده و هیکل ظریف ولی بلندقدی داره. کلاه کلاسیک، پیپ خاص خودش، کت بلند و ذره‌بین معروف‌ترین شاخصه‌های ظاهری شرلوک هستن. درحالی‌که پوآرو نسبتا قد کوتاهه، حدوا 60 سالشه، کت و شلوار می‌پوشه، همیشه یه عصا همراهشه و از همه مهم‌تر یه سیبیل هرکول پوآرویی داره!! درسته که پوآرو بسیار باهوش به‌نظر می‌رسه؛ ولی طی سده گذشته شرلوک به نماد کلاسیک یه کارآگاه تبدیل شده.

بعد از ظاهر کارآگاه‌ها به یه سوال مهم و اساسی می‌رسیم: کدومشون باهوش‌تره؟؟ البته نظر دادن درمورد ضریب هوشی دوتا شخصیت خیالی کار سختیه! ولی بذارین یه تلاشی بکنیم. شرلوک هلمز معمولا از سرنخ‌هایی که در محل حادثه وجود دارن برای حل معماها استفاده می‌کنه. اون سرنخ‌ها رو پیدا می‌کنه و با تجزیه و تحلیل کردنشون به جواب می‌رسه؛ ولی پوآرو هرگز از صحنه جرم بازدید نمی‌کنه و معماها رو با ذهن و احساس ذاتی‌ش حل می‌کنه. برای پوآرو دونستن پیشینه مضنونین مهم‌تره، و با تحلیل کردن شخصیت افرادی که درگیر یه حادثه هستن معما رو حل می‌کنه. میشه گفت پوآرو هوش اجتماعی بالاتری داره و درعوضش شرلوک شیمی‌دان بهتریه و مسائل علمی رو بهتر درک می‌کنه. شرلوک از لحاظ فیزیکی فعال‌تره و همه‌ش داره سرنخ‌ها رو دنبال می‌کنه اما پوآرو دوست داره یه جا بشینه و افراد و رخدادها رو توی ذهنش بسنجه. یه نکته منفی درمورد شرلوک اینه که از مواد مخدر استفاده میکنه تا کارایی مغزش رو بالا ببره و مسائل رو حل کنه. به‌طور کلی شرلوک از علم و فناوری و پوآرو از روانشناسی و منطق استفاده می کنن، پس نتیجه‌گیری خیلی سخته! ولی شاید بشه گفت پوآرو بهتر از مغزش کار می‌کشه!

سوال بعدیمون بیشتر درمورد نویسنده‌هاست؛ کدوم شخصیت بهتر نوشته شده؟؟ آرتور کانن دویل و آگاتا کریستی هردو نویسندگان بزرگی هستن که خودشون رو وقف ادبیات کارآگاهی و جنایی کردن و آثار این دو نویسنده بارها و بارها تحسین شدن. هرکول پوآرو شخصیتی زیرک داره، با استفاده از هوش اجتماعی و بهره بردن از روانشناسی مشکلات و معماها رو حل می‌کنه. نقد منتقدین ادبی نسبت به داستان‌های پوآرو اینه که آگاتا کریستی با تمرکز بسیار بالا معماهای پیچیده و خلاقانه‌ای نوشته که حل اون‌ها فقط از کارآگاه فوق‌العاده‌ای مثل هرکول پوآرو برمیاد! ولی تمرکز و انرژی مساوی برای توصیف شخصیت هرکول پوآرو صرف نشده و این قضیه باعث شده خواننده‌ها آقای پوآرو رو اون‌طور که باید و شاید نشناسن. همچنین ابتدا و انتها داستان‌های کریستی مسحورکننده‌ست ولی وسطای داستان اونقدر همه‌چیز پیچیده میشه که برای خواننده جذابیتش رو از دست میده. در مقابل شرلوک هلمز رو داریم، شاید بعضی از وجنات شرلوک مثل پوآرو برای طرفداران ناشناخته مونده باشن، ولی ظرافت آرتور برای خلق این شخصیت بیشتر بوده و این ناآگاهی‌ها به قسمتی از شخصیت مرموز آقای هلمز تبدیل شدن. همچنین شرلوک هلمز معمولا با دکتر واتسون همراه میشه و این دو نفر یه تیم جذاب رو تشکیل میدن. در حقیقت زمانی که رمان‌های آرتور کانن دویل رو می‌خونید داستان ماجراهای شرلوک هلمز از زبان دکتر واتسون بیان میشن. همه این موارد دست به دست هم دادن تا باعث بشن شرلوک هلمز یه شخصیت‌پردازی ماندگارتر داشته باشه و به‌یاد موندنی‌ترین تصویر رو در ذهن مخاطبش ایجاد کنه.

 

حالا که خوب با این دو نفر آشنا شدیم بذارین چندتا حقیقت جالب هم درموردشون بهتون بگم.

1.     آرتور کانن دویل شخصیت شرلوک هلمز رو با الهام از یکی از اساتیدش نوشته. این استادِ آرتور به قدری تیزبین و دقیق بوده که بیماری مریض‌ها رو در یک لحظه و با مشاهده علائم ظاهریشون تشخیص می‌داده.

2.     از شرلوک هلمز بیشتر از 220تا فیلم ساخته شده!

3.     ملکه ویکتوریا از طرفداران شرلوک بوده!

4.     آرتور کانن دویل بعد از مدتی نوشتن درمورد شرلوک خسته میشه و این شخصیت رو می‌کشه!! ولی بعد ناشرها بهش التماس می‌کنن تا شرلوک رو به زندگی برگردونه و به نوشتن ادامه بده.

5.     حدس زده میشه آی‌کیو شرلوک معادل 190 باشه... آی‌کیو انیشتین 168 هست!

6.     پوآرو قبل از اینکه کارآگاه بشه افسر پلیس بوده!

7.     پوآرو وسواسی بوده، تا جایی که توی یکی از کتاب‌ها میگه "خیلی بده که تخم‌مرغ‌ها اندازه هم نیستن!"

8.     آگاتا کریستی 33 رمان بلند و 59 داستان کوتاه با حضور هرکول پوآرو نوشته.

9.     پوآرو قدکوتاه و نسبتا چاقه.

 

منبع : بلاگ اسکیپ کیوب