70 میلیون کشته! عدد کمی نیست، یعنی کل جمعیت ایران از بچه تا پیرزن و پیرمرد،این حاصل جنگ جهانی دومه، بهتره بگیم تلخترین فاجعهی تاریخ،جنگی که فرهنگ، معماری، زندگی یک نسل از مردم چند کشور رو نابود کرد، فاجعهای که بخاطر دعوای چند سیاستمدار افرادی همدیگرو کشتند که تا به حال همو ندیده بودن و هیچ کینهای نسبت به هم نداشتن. توی جنگ هیچ زیبایی وجود نداره اما بعدش فیلم سازها و نویسندها جنگ رو با دید هنری خودشون صحنه سازی میکنن و میشه گفتن تنها وجه مثبت جنگ همین فیلمها و کتاباست .
خب باید بگم شما تنها کسانی نیستین که خودتون رو توی اون حال و هوا متصور شدین... فیلمسازها و کارگردانها فیلم ساختن در مورد جنگ جهانی دوم رو از خیلی وقت پیش شروع کردن. ما هم همینطور! البته فیلم که نه؛ ولی اتاق فرار چرا! حس اینکه اسیر جنگی باشیم رو شاید فقط توی اتاق فرار Behind The Bars بشه لمس کرد. فرار کردن از یه زندان نمور توی یه کشور غریب، درحالی که هیچ چیزی از گذشتهی هم سلولیات نمیدونی هیجانیه که کمتر جایی توی ایران بشه بهش دست پیدا کرد؛ ولی ما توی این اتاق فرار کاملا این احساس جدید و خاص رو بهتون انتقال میدیم.
همونطور که گفتم فیلمهای خیلی خیلی زیادی درمورد جنگ جهانی ساخته شدن که انتخاب بهترینشون قطعاً غیرممکنه! ولی توی این مقاله میخوایم چندا از بهترینها رو بهتون معرفی کنیم؛ اگه حس میکنین جای فیلمی توی این لیست خالیه توی نظرات باهامون درمیون بذارین!
یکی از به یاد ماندنیترین فیلمهای ساخته شده درمورد جنگ جهانی، با بازی فوقالعاده تام هنکس و مت دمون و کارگردانی استیون اسپیلبرگ؛ نجات سرباز رایان داستان نجات دادن یه سربازه... سه برادر بزرگترِ جیمز رایان (مت دمون) توی جنگ کشته شدن و خبر مرگ هر سه برادر در یک روز به دست مادرشون رسیده... انسانیت فرماندهان جنگی اجازه نمیده که خانواده رایان مرگ آخرین بچشون رو هم ببینن؛ پس کاپیتان میلر (تام هنکس) یه تیم شش نفره رو برمیداره و در نرماندی فرانسه به دنبال جیمز فرانسیس رایان میگرده...
یک شاهکار هنری که آدرین برودی، بازیگر نقش اصلی، به خاطر این فیلم جایزه اسکار رو در سن 29 سالگی برد و تبدیل به جوانترین برنده اسکار بهترین بازیگر مرد شد. رومن پولانسکی هم برای این فیلم اسکار بهترین کارگردان رو برنده شد.
آدرین برودی در این فیلم نقش ولادیسلاو اشپیلمن رو بازی میکنه؛ یک پیانیست ماهر یهودی که برای رادیوی ملی لهستان پیانو مینوازه... جنگ جهانی دوم آغاز شده، ولی خانواده اشپیلمن هنوز در امنیت هستند؛ تا اینکه یک روز که اشپیلمن مشغول نواختن پیانو در رادیو لهستان بوده ناگهان زمین به لرزه درمیاد و صداهای مهیبی به گوش میرسن.. ارتش نازی به لهستان حمله کرده!
ولادیسلاو با عجله پیش خانوادهش برمیگرده، ولی اوضاع هر لحظه بدتر میشه... ولادیسلاو بهخاطر نفرت ارتش نازیها از یهودیها به مدت پنج سال یه زندگی بدتر از مرگ رو تجربه میکنه؛ شاید تنها چیزی که ولادیسلاو اشپیلمن رو زنده نگه میداره عشقش به موسیقی و عطشش برای دوباره نواختن پیانو باشه...
اگر فقط یکی از فیلمهای کوئنتین تارنتینو رو دیده باشید میدونین که فیلمهای این کارگردان با هر فیلم دیگهای که تا به حال دیدین فرق میکنه... روایت آقای تارنتینو از جنگ جهانی دوم هم دقیقا همینطوره... هرچند این فیلم با موضوع جنگ جهانیه؛ ولی روایات تخیلی هستن و سیر اتفاقات هم اصلا بر اساس واقعیت نیست... ولی فیلمنامه خاص، کارگردانی عالی و بازی فوقالعاده کریستف والتز که بهخاطرش برنده اسکار هم شد باعث شدن این فیلم به یکی از به یاد موندنیترین فیلمهای با موضوع جنگ جهانی تبدیل بشه.
این فیلم از چند قسمت مجزا ساخته شده که در نهایت همه به هم ربط پیدا میکنند؛ ورود کلنل هانس لاندا (کریستف والتز) تقریبا همزمان با شروع فیلمه... یه کلنل سنگدل و بسیار باهوش و تیز که لقب شکارچی یهودیها رو بین مردم و سربازها پیدا کرده. کلنل لاندا به خونه یه مرد روستایی نشین فرانسوی میره، مردی که چند یهودی رو زیر خونهش قایم کرده. البته که هانس متوجه این قضیه میشه و دستور شلیک به این خانواده یهودی بخت برگشته رو میده؛ از کل خانواده فقط دخترشون "شوشانا" زنده میمونه که خیلی سریع فرار میکنه و دور میشه.
قسمت دوم فیلم با برد پیت در نقش آلدو شروع میشه. یه فرمانده آمریکایی وحشی که عاشق از بین بردن سربازهای نازیه، چون معتقده اونا هیچ رحم و مروتی ندارن و باید کشته بشن! (اوخی!! خود آلدو چه مهربونه!) اینکه چطور آلدو به شوشانا و هانس لاندا میرسه روایتی است مفصل، که براتون اسپویلش نمیکنم...! برید فیلمو ببینید!!
این فیلمِ تلخ و تاثیرگذار روایتگر فاجعهی هولوکاست هست. فهرست شیندلر فیلمی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، بازی ستودنی لیام نیسون و موسیقی تکرار نشدنی جان ویلیامز، محصول سال 1993 ست. این فیلم برنده 4 اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین موسیقی شد.
اسکار شیندلر (لیام نیسون) یک تاجر عادی و عضو حزب نازیه، کسی که بیشتر از هرچیزی به دنبال سود و منفعت بیشتره و میخواد تا جای ممکن از جنگ پول دربیاره؛ پس یه کارخونه تسلیحات نظامی با کارگران یهودی راه میندازه... جنگ مدام شدیدتر و اوضاع مردم بدتر میشه... شیندلر بعد از دیدن دخترک دوستداشتنی و معصومی که بیرحمانه توسط سربازان نازی کشته میشه به خودش میاد. اون سعی میکنه از طریق کارخونه و ارتباطاتی که داشته تا جای ممکن یهودیهای بیشتری رو پناه بده و اونا رو از فاجعهای که منتظرشونه نجات بده.
فهرست شیندلر تقریبا بهطور کامل براساس واقعیت ساخته شده، حتی به یهودیانی که توسط شندلر نجات پیدا کردند یهودیهای شیندلر گفته میشه. صحنه پایانی فیلم یه مستند هست؛ یهودیهای شیندلر که حالا پیر شدهان میان و بر قبر شیندلر گل میذارن...
به جرأت میتونم بگم این فیلم متفاوتترین فیلم ساخته شده در مورد جنگ جهانی دومه. این فیلم ایتالیایی که برنده اسکار بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین بازیگر مرد هم شد لحن طنزی داره که با تلخی فجایع فیلم سخت در تضاده... طنزی که تا آخرین لحظهی فیلم حتی اندکی کمرنگ نمیشه.
فیلم بسیار ساده و حتی میشه گفت معصومانه شروع میشه؛ گوییدو (روبرتو بنینی) یه پسر یهودی خیلی اتفاقی با دختری مسیحی به اسم دورا آشنا میشه... شیرینزبونی، شیطنت و بداههگوییهای طنز گوییدو باعث میشن دورا یک دل نه صد دل عاشق گوییدو بشه. هرچند این دوتا اختلاف دینی و خانوادگی زیادی با همدیگه داشتن ولی عشق از همه این اختلافات قویتره؛ گوییدو و دورا با همدیگه ازدواج میکنن و بچهدار میشن... سه چهار سال بعد گوییدو و پسر خردسالش به کمپ نگداری یهودیان برده میشن و دورا هم با وجود اینکه مسیحی بوده به خاطر همسر و پسرش درخواست میکنه که اون رو هم به کمپ ببرن... گوییدو که نگران آینده بچهش بوده اون رو قایمکی توی کمپ بزرگسالان نگه میداره...
در طول فیلم شاهد فداکاریهای بیشماری هستیم که گوییدو برای پسرش انجام میده تا اون متوجه اتفاقات تلخ و هولناکی که توی کمپ میفتن نشه. طنز گوییدو حتی یک لحظه هم کمرنگ نمیشه و حتی توی سیاهترین لحظات لبخند روی لبهای پسرش و تماشاچیها میاره...
این چندتا فیلم فقط قسمت کوچیکی از تلاش کارگردانها برای به تصویر کشیدن حقایق و فجایع جنگ جهانی دوم هستن... قطعاً این جنگِ خونبار چیزی نیست که هیچکس بخواد شاهد تکرار شدنش باشه؛ ولی اونقدر اتفاقات معجزهآسا و آدمهای خوشقلب توی این جنگ زیادن که شاید دلمون بخواد بتونیم برای چند دقیقه هم که شده پا جای پای اونا بذاریم... اگه شما هم دلتون چنین احساس بدیع و هیجانانگیزی رو میخواد، ما در اتاق فرار BEHIND THE BARS منتظرتون هستیم... یه سلول زندان رو برای ورود شما مهیا کردیم و منتظریم ببینیم چطور با پشتکار و هوشتون از چنگ ما فرار میکنین!! خلاقیت داشته باشین و مارو سورپرایز کنید!
منبع : وبلاگ اسکیپ کیوب
داستانهای دزدی یهجوریه که هیچوقت آقا دزده نقش منفی داستان نمیشه و برعکس همه طرفدار اون میشن و میخوان باهاش همزاد پندارب کنن پس نتیجه میگیریم دزدا شخصیت جذابی تو فیلم و داستانا دارن حالا فرض کن یازیگرایی مثل جورج کلونی ، برد پیت، مت دمون بیان و نقش آقا دزده رو ایفا کنند!(من شخصا دیگه دلم میخواد دزدیده شم)حالا این حرفا به کنار ما چون میدونیم که سرقت چقدر پرطرفداره یه اتاق فرار فوقالعاده با داستان دزدی طراحی کردیم! اسمش هم از روی سهگانه اوشن(فیلم همون دزد جذابا) الهام گرفتیم و گذاشتیم اسکیپ روم OCEAN’S SIX!! اگه میخواین بدونین توی فیلمهای اوشن و اتاق فرار ما چه خبره، بریم که تو این مقاله براتون بگم!!
در سال 2001، یعنی دقیقا بیست سال پیش بود که آقای استیون سودربرگ فیلمی رو کارگردانی کرد که به یکی از بهترین و پر سودترین فیلمهای زمان خودش تبدیل شد. موفقیت فیلم «یازده یار اوشن» در حدی زیاد بود که تهیهکنندگان و کارگردان رو مجاب کرد ادامه این داستان رو در دوتا فیلم، یعنی «دوازده یار اوشن» و «سیزده یار اوشن» بسازن.
بعد از گذشت دو دهه از ساختشون، سهگانه اوشن الان از مهمترین فیلمهای ژانر سرقت به حساب میان و طرفداران بسیار زیادی دارن. البته صادقانه بگیم دلیل محبوبیت سهگانه اوشن تماما به خاطر کیفیت بالای کارگردانی و فیلمنامه نبوده؛ بازیگرهای فوق خفن و بسییاااارر جذابی از جمله جورج کلونی (که معرف حضور همه هست)، برد پیت، مت دمون و جولیا رابرتز توی این فیلمها نقشآفرینی میکنن... بعید میدونم کسی بدش بیاد همه این عزیزان رو یکجا توی یک فیلم ببینه!!
همونطور که گفتیم ژانر این فیلمها سرقت و دزدیه؛ داستان فیلم اول (یازده یار اوشن) از این قراره که جورج کلونیِ عزیز نقش آقای دنیل اوشن رو بازی میکنه؛ یه سارق حرفهای که تازه از زندان آزاد شده. دنیل بعد از آزاد شدنش میره دیدن دوست قدیمیش، راستی رایان (با بازی برد پیت) تا بهش پیشنهاد یه دزدی خیلی بزرگ رو بده. این دوتا رفیق شفیق نقشهشون رو میبرن پیش دوستشون، آقای روبن تیشکاف که قبلا توی لاس وگاس کازینو داشته و آدم پولدارهی جمعشون میشه و نقش حامی مالی نقشه دزدی رو بازی میکنه. این عزیزان میخوان به گاوصندوقهای کازینوهای آقای تری بندیکت دستبرد بزنن.
راستی، دنیل و روبن هشت نفر دوست و آشنای کاربلد دیگه هم جمع میکنن و برنامه دزدیشون رو میکشن. وسطای نقشه کشیدن میفهمن که ای دل غافل!! زن سابق دنیل، تس (جولیا رابرتز)، رفته با تری بندیکت وارد رابطه شده. دنیل بعد از اینکه اینو میفهمه بیشتر مصمم میشه که از تری سرقت کنه و تس رو دوباره جذب خودش کنه. حالا اینکه داستان سرقت چطور پیش میره و چیا میشه رو میذارم خودتون توی فیلم ببینید و لذتش براتون از بین نره!
همونطور که گفتم یازده یار اوشن خیلی خیلی محبوب میشه و کلی فروش میکنه؛ و طبق قانون هالیوود اگه یه فیلم فروش خوبی داشت، باید بری ادامهش رو هم بسازی!! فیلم «دوازده یار اوشن» سه سال بعد از فیلم اول، یعنی توی سال 2004 منتشر میشه. برای اینکه داستان این فیلم رو بگم باید پایان یازده یار اوشن رو لو بدم، پس اگه فیلم رو ندیدین سریع برین نگاش کنین و بعد بقیه این مطلب رو بخونین.
در پایان فیلم اول، یازده یار اوشن موفق میشن 160 میلیون دلار رو از تری بندیکت بدزدن و دنیل و زن سابقش، تس، هم پیش همدیگه برمیگردن. البته اوضاع اینجوری خوب نمیمونه و اولِ فیلم «دوازده یار اوشن»، تری بندیکت همهی یازده یار رو شناسایی میکنه و بهشون خبر میده که اگه 160 میلیون دلار دزدیده شده به علاوه 38 میلیون پول خسارت رو بهش پس ندن اونا رو میده دست پلیس.
یاران اوشن برای جبران خسارت و برگردوندن پول تصمیم میگیرن یه سری اسناد خیلی ارزشمند که توی آمستردامه رو بدزدن؛ ولی وقتی میخوان نقشه دزدی رو بکشن میفهمن که یه سارق حرفهای به اسم نایت فاکس (روباهِ شب) قبلا این مدارک رو دزدیده. یازده یار اوشن که توی این فیلم شدن دوازده یار، تصمیم میگیرن برن اسناد رو از روباه شب بدزدن. اونا میفهمن که روباه شب در حقیقت آقایی به اسم فرانسیس تولور هست که یه اشرافزاده ثرتمند فرانسویه.
دنیل طی یه سری اتفاقات با فرانسیس روبهرو میشه و فرانسیس بهش پیشنهاد میده برای اینکه ثابت کنن کدومشون سارق بهتریه هرکدومشون جداگانه برای دزدیدن یه تخم طلایی فابرژه که توی موزه رُم نگهداری میشه اقدام کنن؛ و اگه دنیل و تیمش بتونن تخم مرغ طلایی رو قبل از فرانسیس بدزدن فرانسیس بدهی اونا به تری بندیکت رو پرداخت میکنه. طبیعتا دنیل این پیشنهاد میپذیره! جزئیات این یکی سرقت و پایان این فیلم رو هم میذارم خودتون ببینید و لذتش رو ببرین!
سومین فیلم از سهگانه اوشن آنچنان ربطی به دو فیلم قبلی نداره: توی «سیزده یار اوشن» آقای روبن تیشکاف (که حامی مالی دزدی توی اولین فیلم بود) میخواد بزرگترین هتل-کازینوی لاس وگاس رو تاسیس کنه و برای اینکار با یه نفر به اسم آقای بنکس شریک میشه؛ ولی آقای بنکس نامردی رو در حق روبن تموم میکنه؛ به روبن رودست میزنه و کازینو رو بالا میکشه. روبن طفلکی هم سکته قلبی میکنه و زمینگیر میشه. دوستان روبن، یعنی همون اوشن و رفقا از این قضیه خیلی ناراحت میشن و تصمیم میگیرن مراسم افتتاح این هتل-کازینو جدید رو خراب کنن.
سیزده یار اوشن دوتا نقشه میچینن؛ اولیش اینکه کاری کنن این هتل-کازینو از منتقدا و داوران پنج ستاره رو دریافت نکنه و یه جورایی اسم و رسم بدی برای هتل بسازن؛ دومیش هم اینکه بازیهای کازینو رو جوری دستکاری کنن که شرکتکنندهها برنده میلیونها دلار پول بشن و اینجوری بنکس از لحاظ مالی نابود شه. طبق معمول همهچیز طبق نقشه پیش نمیره و بعضی از کارها بههم میریزن. اگه میخواین بدونین یاران اوشن با چه مشکلاتی مواجه میشن سریع برین فیلم رو ببینین!
اینقدر حرف از دزدی زدیم که منم دلم دزدی خواست!! شما رو نمیدونم ولی وقتی پای دزدی میاد وسط من دلم میخواد آدم بده داستان باشم و کلللیییی پول به جیب بزنم! البته هیجان بالا و فوران آدرنالین هم شدیدا اغواکنندهس! اگه مثل من هستین و حتی فکر کردن به نقشه سرقت و دزد و پلیس بازی براتون جذابه شدیدا پیشنهاد میکنم یه سری به اتاق فرار OCEAN’S SIX بزنین... با رفیقاتون جمع بشین و نقشه سرقت الماس 9 قیراطی آقای بیانچی رو عملی کنین... حواستون باشه مو لای درز عملیات دزدی نره، چون آقای بیانچی منتظر بهونهست که مچ شما رو بگیره!! هوش رو چاشنی مهارت کنید و با دست پر از مهمونی آقای بیانچی خارج بشید!
منبع : وبلاگ اسکیپ کیوب
شرلوک هلمز یا پوآرو؟،مسئله این است. قضیه ازاینجا شروع میشه که دوتا نویسنده ی درجه یک انگلیسی تصمیم به خلق دو تا کارگاه درجه یک تر ازخودشون میگیرن، یکی از این نویسنده ها آقای آرتور کانن دویل هست که در 22 می 1859 در اسکاتلند متولد شد و در سال 1886 بود که با نوشتن داستان های کوتاه حول یه شخصیت کارگاهی ، شرلوک را خلق کرد که البته طبیعی هست که در ابتدا شرلوک محبوبیت زیادی نداشته باشه.
و اما میرسیم به سرکار خانم آگاتا کریستی که البته چندین سال بعد از شرلوک و آقای آرتور متولد شد، و نویسنده خیلی موفقی در داستان های جنایی بود تا جایی که 66 کتاب در این ژانر نوشتت همچنین رکورد گینس پرفروشترین نویسنده داستان در تمام دورانها رو هم ازان خودش کرد و خانم مارپل هم این نویسنده خلق کرده.
اگه سری به اتاق فرار Blow Your Candles زده باشین حتما میدونین که این بازی تمِ کارآگاهی داره، و معروفترین کارآگاههای دنیا کیا هستن؟؟ آقای شرلوک هلمز و جناب آقای هرکول پوآرو! این دوتا شخصیت رو چقدر میشناسین؟؟
درسته که به نظر خیلیها هلمز و پوآرو دوتا شخصیت خیالی کارآگاهی هستن و شاید حتی بعضیها فکر کنن خانم کریستی از روی کارهای آرتور کپی کرده؛ ولی واقعیت اینه که این دو نفر خیلی خیلی با هم فرق دارن. که در مقاله تفاوت هاشون رو بررسی میکنیم.
بیاین از ظاهرشون شروع کنیم!! شرلوک هلمز سن حدودا 30 ساله، چشمان خاکستری، موی مشکی، بینی کشیده و هیکل ظریف ولی بلندقدی داره. کلاه کلاسیک، پیپ خاص خودش، کت بلند و ذرهبین معروفترین شاخصههای ظاهری شرلوک هستن. درحالیکه پوآرو نسبتا قد کوتاهه، حدوا 60 سالشه، کت و شلوار میپوشه، همیشه یه عصا همراهشه و از همه مهمتر یه سیبیل هرکول پوآرویی داره!! درسته که پوآرو بسیار باهوش بهنظر میرسه؛ ولی طی سده گذشته شرلوک به نماد کلاسیک یه کارآگاه تبدیل شده.
بعد از ظاهر کارآگاهها به یه سوال مهم و اساسی میرسیم: کدومشون باهوشتره؟؟ البته نظر دادن درمورد ضریب هوشی دوتا شخصیت خیالی کار سختیه! ولی بذارین یه تلاشی بکنیم. شرلوک هلمز معمولا از سرنخهایی که در محل حادثه وجود دارن برای حل معماها استفاده میکنه. اون سرنخها رو پیدا میکنه و با تجزیه و تحلیل کردنشون به جواب میرسه؛ ولی پوآرو هرگز از صحنه جرم بازدید نمیکنه و معماها رو با ذهن و احساس ذاتیش حل میکنه. برای پوآرو دونستن پیشینه مضنونین مهمتره، و با تحلیل کردن شخصیت افرادی که درگیر یه حادثه هستن معما رو حل میکنه. میشه گفت پوآرو هوش اجتماعی بالاتری داره و درعوضش شرلوک شیمیدان بهتریه و مسائل علمی رو بهتر درک میکنه. شرلوک از لحاظ فیزیکی فعالتره و همهش داره سرنخها رو دنبال میکنه اما پوآرو دوست داره یه جا بشینه و افراد و رخدادها رو توی ذهنش بسنجه. یه نکته منفی درمورد شرلوک اینه که از مواد مخدر استفاده میکنه تا کارایی مغزش رو بالا ببره و مسائل رو حل کنه. بهطور کلی شرلوک از علم و فناوری و پوآرو از روانشناسی و منطق استفاده می کنن، پس نتیجهگیری خیلی سخته! ولی شاید بشه گفت پوآرو بهتر از مغزش کار میکشه!
سوال بعدیمون بیشتر درمورد نویسندههاست؛ کدوم شخصیت بهتر نوشته شده؟؟ آرتور کانن دویل و آگاتا کریستی هردو نویسندگان بزرگی هستن که خودشون رو وقف ادبیات کارآگاهی و جنایی کردن و آثار این دو نویسنده بارها و بارها تحسین شدن. هرکول پوآرو شخصیتی زیرک داره، با استفاده از هوش اجتماعی و بهره بردن از روانشناسی مشکلات و معماها رو حل میکنه. نقد منتقدین ادبی نسبت به داستانهای پوآرو اینه که آگاتا کریستی با تمرکز بسیار بالا معماهای پیچیده و خلاقانهای نوشته که حل اونها فقط از کارآگاه فوقالعادهای مثل هرکول پوآرو برمیاد! ولی تمرکز و انرژی مساوی برای توصیف شخصیت هرکول پوآرو صرف نشده و این قضیه باعث شده خوانندهها آقای پوآرو رو اونطور که باید و شاید نشناسن. همچنین ابتدا و انتها داستانهای کریستی مسحورکنندهست ولی وسطای داستان اونقدر همهچیز پیچیده میشه که برای خواننده جذابیتش رو از دست میده. در مقابل شرلوک هلمز رو داریم، شاید بعضی از وجنات شرلوک مثل پوآرو برای طرفداران ناشناخته مونده باشن، ولی ظرافت آرتور برای خلق این شخصیت بیشتر بوده و این ناآگاهیها به قسمتی از شخصیت مرموز آقای هلمز تبدیل شدن. همچنین شرلوک هلمز معمولا با دکتر واتسون همراه میشه و این دو نفر یه تیم جذاب رو تشکیل میدن. در حقیقت زمانی که رمانهای آرتور کانن دویل رو میخونید داستان ماجراهای شرلوک هلمز از زبان دکتر واتسون بیان میشن. همه این موارد دست به دست هم دادن تا باعث بشن شرلوک هلمز یه شخصیتپردازی ماندگارتر داشته باشه و بهیاد موندنیترین تصویر رو در ذهن مخاطبش ایجاد کنه.
حالا که خوب با این دو نفر آشنا شدیم بذارین چندتا حقیقت جالب هم درموردشون بهتون بگم.
1. آرتور کانن دویل شخصیت شرلوک هلمز رو با الهام از یکی از اساتیدش نوشته. این استادِ آرتور به قدری تیزبین و دقیق بوده که بیماری مریضها رو در یک لحظه و با مشاهده علائم ظاهریشون تشخیص میداده.
2. از شرلوک هلمز بیشتر از 220تا فیلم ساخته شده!
3. ملکه ویکتوریا از طرفداران شرلوک بوده!
4. آرتور کانن دویل بعد از مدتی نوشتن درمورد شرلوک خسته میشه و این شخصیت رو میکشه!! ولی بعد ناشرها بهش التماس میکنن تا شرلوک رو به زندگی برگردونه و به نوشتن ادامه بده.
5. حدس زده میشه آیکیو شرلوک معادل 190 باشه... آیکیو انیشتین 168 هست!
6. پوآرو قبل از اینکه کارآگاه بشه افسر پلیس بوده!
7. پوآرو وسواسی بوده، تا جایی که توی یکی از کتابها میگه "خیلی بده که تخممرغها اندازه هم نیستن!"
8. آگاتا کریستی 33 رمان بلند و 59 داستان کوتاه با حضور هرکول پوآرو نوشته.
9. پوآرو قدکوتاه و نسبتا چاقه.
منبع : بلاگ اسکیپ کیوب
کارگاه گجت در دوران کودکی و پوآرو و شرلوک هولمز در بزرگسالی اینقدر مارو مجذوب خودشون و نسبت به بقیه داستان های کارگاهی بی میل کردند ، که ما انگار نمتونیم قببول کنیم که در دنیا کارگاهای دیگه ای هم وجود داشته و داره، یا اگه هم قبول کنیم وجود دارند اگه پیپ دستشون نداشته باشند یا ذره بین گرد تو جیب کتشون پیدا نشه انگار به مقام کارگاه بودن خیانت کردند.اما بیاید واقع بین باشیم و تا انتهای این مقاله فرصتی به کارگاهایی بدون دستکش های چرم و کت های یقه انگلیسی هم بدیم.
اصولا داستان های کارگاهی برای افرادی که به کشف رازها و حل معما علاقه دارند، بهترین انتخابه، چون داستان های کارگاهی براساس کشف رمز و راز یه اتفاق نوشته میشه، یعنی یه کارگاه میاد و با ریزبینی خیره کننده ای که داره حقیقت یک ماجرا که میتونه قتل،آدم ربایی و … باشه رو برای همه آشکار میکنه.
از نویسنده های خیلی مشهور و فعال تو این زمینه میشه آگاتا کریستی رو مثال زد که با نوشتن پوآرو، خانوم مارپل و چندتا داستان کارآگاهی خفن به ملکه جنایی نویسی و رازآلود نویسی معروف شده. حالا بیاید یه سری از کارآگاه های تخیلی داستان ها ( به جز هولمز و پوآرو) و خود داستان های کارآگاهی و پلیسی خفن رو با هم مرور کنیم.آخرشم یه سورپرایز باحال براتون داریم!
کارآگاه های مشهور تاریخ
خانم مارپل
خانم مارپل یه زن مسن 70 80 سالهس که توی یه دهکده زندگی می کنه و علاقه بارزی به دونستن در مورد طبیعت انسان داره. به خاطر همین شناختی که نسبت به آدم ها داره می تونه خیلی از پرونده های قتل رو حل کنه و جزئیات پرونده ها رو به شخصیت های هر کدوم از مردم دهکده ربط بده.
لرد پیتر ویمزی
پیتر ویمزی یه جنتلمن واقعی تو انگلستانه که حل پرونده های مرموز رو به عنوان سرگرمی انجام می ده. ولی دیگه تو دومین پرونده ای که مسئول حل کردنشه خبری از سرگرمی نیست! چون برادر خودشه که محکوم به قتل شده.
جولز میگره
این کمیسر از اون جایی که دائم نوشیدنی های الکلی مصرف میکنه، اورکت سنگین میپوشه و همش پیپ گوشه دهنشه خیلی بیشتر از بقیه به کارآگاه های واقعی شباهت داره. جولز میگره به تواناییش تو انجام کارهای تیمی و پشت کاری که در کارش داره معروفه.
کنزی میلهون
کنزی میلهون یه زن جوونه که قبلا به عنوان افسر پلیس و بعد ها در نقش یه کارآگاه خصوصی فعالیت می کنه. این خانوم عاشق سفره اما از شانس خوب یا بدش در طول این سفرها با چالش ها و معماهای زیادی رو به رو میشه. این شخصیت تو سری رمان های الفبایی "سو گرفتون" دیده می شه. به این خاطر به این رمان ها الفبایی میگن که هر کدوم بر اساس حروف الفبای انگلیسی نام گذاری شدن. مثلا رمان اول این مجموعه با A شروع میشه و اسمش Alibi هست. رمان دوم با B و سوم با C و الی آخر. البته نویسنده این مجموعه رمان ها تا حرف Y تونست رمان ها رو بنویسه و وقتی از دنیا رفت دیگه رمانی با حرف Z نوشته نشد.
دختری در قطار
دختری در قطار، به نوشته پائولا هاوکینز ماجرای دختری به اسم ریچل رو میگه که اوضاع زندگیش خیلی در همه. تو رابطه عاشقانهش شکست خورده و همیشه خماره و از پنجره قطار به زندگی آدما نگاه می کنه. این خانوم بعدا متوجه میشه که شوهر سابقش با زن همسایهشون به اسم مگان هم رابطه داشته و زمانی که مگان ناپدید میشه، همه انگشت اتهام رو به سمت ریچل میگیرن. اما ریچل که خودش رو گناه کار نمی دونه میره به دنبال کشف حقیقت و چه حقایقی رو که بهش نمیرسه!
بیمار خاموش
یه روز که یه زوج خوشبخت در آرامش و خوشی کنار هم زندگی می کردن، خانوم خونه تصمیم می گیره شوهرش رو که از سر کار اومده با یه تیر بکشه. تصمیم عجیب و البته وحشتناک آلیشیا به قتل شوهرش معمای داستان رو شکل میده. وقتی پلیس ها میان تو خونه و با جسد و بدن بی جون آلیشیا که رگش رو زده مواجه میشن به بیمارستان منتقلش میکنن و بعد روان درمانگر دادگاه سعی می کنه حقیقت رو از زیر زبون این خانوم بیرون بکشه.
تابوت های دست ساز
قبل از هر چیز بگیم که این رمان بر اساس داستان واقعی نوشته شده که این خودش به تنهایی جذابیت و هیجان رو چند برابر می کنه. جریان از این قراره که مردم یه شهری بعد از این که تابوتی رو به عنوان هدیه از یه شخص ناشناس دریافت می کردن، به طرز مرموزی کشته شدن. شخصیت اصلی داستان که با اسم خود نویسنده، ترومن کاپوتی معرفی میشه با دوست کارآگاهش جیک، به دنبال عامل این قتل های زنجیره ای میرن. هر چند که می دونن کی و با چه انگیزه ای دست به این قتل ها زده. ولی هیچ مدرکی علیهش ندارن.
با خوندن درباره این داستان ها و شناختن کارآگاه هایی غیر از پوآرو و هولمز، احتمالا الان دید وسیع تری از داستان های کارآگاهی جهان پیدا کردید. اگر تا به اینجا مقاله رو دنبال کردین، پس حتما خیلی به این جور داستان ها علاقه دارید. تا حالا به این فکر کردین که تو همچین شرایطی قرار بگیرین و مجبور باشین جواب یه معما یا یه حقیقتی رو کشف کنین؟ میدونستین که هیجان و لذت حل کردن معماهای پیچیده رو خودتون تو زندگی واقعی میتونین به وجود بیارین؟
بله! درست شنیدید (خوندید!) مجموعه اسکیپ کیوب اتاق فراری رو به شما معرفی می کنه که قرار گرفتن در اون هوش زیاد برای حل کردن معما و حس ماجراجویی خیلی زیادی رو می طلبه! اتاق فرار Blow your Candles این فرصت رو برای شمایی که عاشق دنیای کارآگاهی و ماجراجویی هستین فراهم می کنه که خودتون رو در تمام داستان های کارآگاهی که تا الان خوندید ببینین و هوش خودتون رو بسنجین!
منبع: بلاگ اسکیپ کیوب
اگه میخواید هیجان زندگیتون رو خیلی بالا ببرین و از زندگی معمولی و خسته کننده تون دور بشین و کابوسهای شبانه مهمون هر شبتون بشن! به نظرم بهترین راه رفتن به اتاق فراره! اتاق فرار باحال و ترسناک تو دنیا کم نیست و تو ایران خودمونم زیاده از اتفاقا! قبلا نسخه های آمریکایی این اتاقها رو بهتون معرفی کردیم و حالا میخوایم تو این مقاله از اروپاییاش براتون بگیم. تا اگه گذرتون به اروپا افتاد، جای مارو خالی کنین و یه سر بهشون بزنین.
اسپانیا
اسپانیا اتاق فرار های خیلی زیاد و متنوعی داره. دیگه به خودتون بستگی داره که کدوم رو انتخاب میکنین و میخواین با چه موجودات و معماهایی توی اتاقها روبرو شین.
زامبی ها: فکر می کنید از اون جایی که تا حالا تو زندگیتون زامبی ندیدین، از این به بعد هم نمی بینین؟ کاملا در اشتباهید! توی این اتاق فرار، زامبی ها شهر رو تسخیر کردن و الان هم دارن به سراغ خونه ای میان که شما و دوستاتون اونجایین. تنها راه نجات از مردگان حریصی که تشنه مغزهای توی جمجمه تون هستن، حل کردن یک سری معما و پازله تا بتونین از زامبی ها جلو بیوفتین و شهرو از دستشون نجات بدین.
یتیم خونه: جداً میخواین بدونین که چی به سر بچه های یتیم خونهی وسط جنگل اومده؟ فقط کافیه وارد این اتاق بشین تا داستان شیطانی یتیم خونه صدای قلب شما رو به گوشتون برسونه. مغزتون رو هم اگر تو اتاق فرار زامبیها از دست ندادین، با خودتون ببرید. به کارتون میاد!
دانشمند دیوانه: یک دفعه چشماتون رو باز می کنین و می بینین که با دوستاتون توی یک اتاق گیر افتادین! جریان اینه که یه دانشمند دیوونه برای اینکه بتونه آزمایش های احمقانه و خطرناکش ر روی شما انجام بده، توی این اتاق اسیرتون کرده. حالا انتخاب با شماست. یا به دنبال سر نخ برای فرار از این اتاق بگردین، یا این که بشینید ببینید هر کدوم از این مواد روی بدن شما چه واکنش هایی دارن!
سرزمین عجایب: اشتباه نکنین! این سرزمین عجایب قرار نیست مثل اون چیزی که آلیس باهاش روبرو شده بود باشه. توی این اتاق آلیس که گم شده، از خرگوش سفید هم که خبری نیست. تو این اتاق کلاهدوز دیوانه با همان لبخند شیطانی انتظار شما را می کشه! ملکه سرخ هم همین دور و بره!
اتاق فرارهایی که توی شهر لیسبون وجود دارن، با بازیگرهای حرفه ای و معماهای پیچیده ای که در مورد شهر گم شدهی آتلانتیس وجود داره، بازی کننده ها رو به طرز شگفت انگیزی هیجان زده میکنه. اما این هیجان ترسناک هم هست. آخه توی این اتاق ها، به غیر از شما و دوستاتون و معماهای پیش رو، چیزهای دیگه ای هم وجود دارن. چیزهایی که وجود شما رو در اونجا حس می کنن و به طرفتون قدم بر می دارن!
تحقیق: تنها کاری که باید بکنین اینه که هر طوری که می تونین به خونه ساموئل وارد بشید. در ادامهی بازی چیزهای بیشتری در مورد این شخصیت مرموز کشف می کنین. فقط یک ساعت وقت دارید تا جواهرات آتلانتیس رو که توی خونه ساموئل وجود دارن بردارید، وگرنه مهمترین مدارکی رو که بشه باهاش دلیل گم شدن شهر آتلانتیس رو کشف کرد، از دست میدین!
معبد ممنوعه مونتزوما: یک پروفسور و باستان شناس در دانشگاهی که توش درس می خونید سال ها پیش در سفری به مکزیک برای کشف راز تمدن آزتک ها به طرز مرموزی مفقود شده. حالا کار شما اینه که راز گم شدن این پروفسور رو پیدا کنید. تو این راه، به دنیایی از معماهای پیچیده می رسین، حالا کار شما اینه که این رازو کشف کنین. اما حواستون باشه! بعضی ها برای دونستن این راز حاضرن آدم بکشن! پس با احتیاط قدم بردارین!
یونان
شهرت اتاق فرارهای یونان، به ماجراها و حوادث اوناست. فکر می کنین برای رفتن به کدوم یک از این اتاقهای فرار هوش و جرات کافی رو دارید؟
راز زیرزمین: توی یک اتاق کاملا تاریک، با هر قدمتون ردی از خودتون به جای می ذارین و غبارهای روی عروسک های قدیمی رو به هوا پخش می کنین. ولی وایسا ببینم، اگه رو عروسکارو غبار گرفته پس بچهها با چی بازی میکنن؟! اینجاست که می فهمین تو چه کابوسی گیر افتادین!
کراکن رو آزاد کن: افسانههای محلی خبر از یه موجود غول پیکری به نام کراکن توی دریای کارائیب میدن که به کمین افرادی که پا به ساحل میذارن نشسته، اما شایعه هایی هم وجود دارن که میگن این موجود میتونه به دست آدم ها اهلی بشه و هر کسی که بتونه اونو اهلی کنه، فرمانروای دریا میشه. در این اتاق با پیچیده ترین حوادث و حقه هایی رو به رو میشین که فقط کشف حقایق میتونن شمارو از شر اونها خلاص کنن.
فرانسه
خودتون رو برای اتاق فرارهای ترسناک و جذاب فرانسه آماده کنید! تو این اتاق ها فقط باید به ترستون غلبه کنین تا بتونین معماهای عجیب غریبی رو که در جریان داستان باهاشون روبرو میشین رو حل کنین. اما مگه ترس و اضطراب میذاره فکر کنین؟؟؟؟
هواپیما: این بازی خوراک اوناییه که جرات انجام کارهایی مثل سوار شدن به هواپیمایی با فضایی پر از استرس و اضطراب، رو داشته باشن. فقط یادتون نره کمربندتون رو ببندین و در امن ترین(!) وسیلهی نقلیه، معماهای پیش روتون رو حل کنین و به مراحل بعدی برسین.
سردابه پاریس: داستان سردابه مشهور پاریس برای خیلی از کارآگاه ها همیشه موضوع جذابی بوده. هر چند که تا حالا هیچ کدومشون نتونستن راز 6 میلیون اسکلتِ توی سردابه رو کشف کنن. تو این فضای تاریک و خطرناک شما و دوستاتون باید به دنبال راز قتل این همه آدم توی این سردابه که دهه هاست برای خیلی ها مرموز مونده، بگردین. وقتی هم که این ریسک رو قبول کردین،حتما عواقبش رو هم در نظر گرفتین. البته یک حقیقت در مورد این سردابه وجود داره: هیچکس دلش نمیخواد زیاد اونجا بمونه!
منبع: بلاگ اسکیپ